دو به شک ، بین خطا زندگی کرد
رسید به خودِ مرگ با عزراییل تخمه می شکست
تخمشم هم نبود اینکه جفت بشن تاساش
می گفت می خوام فقط تووی بازی گُم بشم
توو غار تنهاییش ، مث یه دوره گرد
شبا رو سَر میکرد ، میرسید صبحِ بعد
گوشت لخم حق اونم گشنه تر اَ قبل
بوش خورده به مشامش میخواد تووش بزنه غلت
کاردو فرو کنه تووش ببره لذت
بکِشش به نیش ، یه کَره ی مشتیه
هدفش توو صلحِ کامل سیطره به هستیشه
میخنده به پیکیره یِ جنگ میره
یه گوشه واسه ی فهمیدنِ رازِ قلبش
اونقد سبکه که میتونه اون با یه باده مست شه
به هم وزنیِ خاطراتِ تلخش
واسه رفع خستگیش کدوم کافه داره قهوه
مسیرو دویید با یه پای لنگش
تا که شاید دنیاش عاشقانه تر شه
نوشت همه ی واژه ها رو از حفظ
روی کاغذ تا که تازه تر شه
شنید جهانو با صدای قلبش
بست چشاشو واسه خوابِ بعدش