به نام خدا
شراب تو تلخه
این جرعه آخرینمه
نگاه تو سرده
نگاه واپسینه
یه حسی تو سینه
نشسته بس نشسته ، راه و بسته
نفس نمیکشم
تلاشم رو کردم
چو میخ آهنی به سنگ
چمدونام و بردم ،
چرا دلت نمیشه تنگ
گدای محبت
نشسته در مسیر
نگاهت
نشستم
یه کاسه توی دستم
خجالت هم
نمیکشم
چشای تو روشن از
رابطه های نو
عطای تو ببخشم
به لقای تو
این نامه رو نوشتم
بگم که سرنوشتم
دیگه گره نخورده
به تردیدهای تو
دوستدارت