بوی آب استشمام میکنم روی خاک
قطرات چشای آسمون انگار نمیشه تموم
کل لباسام رفتن به فاک، چترمم دزدیدن، نکنه رفتم حموم
ازهمون اول آدمی بودم صاف ساده، که همه جوره پاته
هرچی به سنم اضافه تر شد، دیدم تازه هوسام نمیشه تموم
تا پام گذاشتم توی کار، سنگ انداختن درست جلوی پام
با لذت تماشا کردن، سقوط منو ترجیح دادن به صعود
با ذلت تکذیب شدم، توی فکرشونم جسم مو بستن به ستون
پر مو شکستن تا نزدیکشم به مرزه جنون، هنو خودمو نباختم ادرون
با اینحال هنو خودمو نباختم ادرون
لیلی نداشتم تا بشم مجنون
روزا رو دیدم که به سرعت گذشت، تنها موند خاطره
اگه مریمم بود توی این دوره اَ دست روزگار نمی موند باکره
صبح بعد شب، ظهر بعد صبح
زمون آروم بی زبون در گوشم گفت حاصل
کارتو میبینی یه روزی، با پوسخند مژده داد جایزه
میوه رو گذاشت تو ظرفم، اما فاسده، کسی نمیفهمه حرفم
چرا این جریان ثابته، خیلی وقته که دیگه فرق کردم کاملا با قبلا
چند وقته که حالم روبه راه نی، تا آب میاد توی دهنم
تف میکنم توی جو آبی که مسیرش اَ ته بستس
قطره قطره جمع شد، دریام منو خفم کرد